چرا تئوری اقتصاد شکست خورد؟ از دیدگاه جورج سوروس

چرا تئوری اقتصاد شکست خورد؟ از دیدگاه جورج سوروس

همیشه تئوری های اقتصادی آنچنان که باید در عمل نمیتوانند بکار گرفته شوند! بر روی کاغذ و در محاسبات شما میتوانید رابطه ی منطقی بین مفاهیم مختلف اقتصادی (مثلا عرضه و تقاضا، نرخ بهره و سرمایه گذاری، نرخ مالیات و تورم) پیدا کنید اما در عمل و در بازار مطابق با محاسبات تئوری اقتصاد کاربرد ندارد. در این مطلب از دیدگاه جورج سوروس توضیح خواهیم داد که پشت پرده ی این بازار، دست آشکار سیاست ها و قوانین وجود دارد!

مبانی اقتصاد و بکارگیری آن

از دیدگاه جورج سوروس، به جای این که به دنبال قوانین و مدل‌های همیشگی باشیم باید رخدادها را در شرایط زمانی خود بررسی کنیم. نیاز داریم که خود فرآیند تغییر را بررسی کنیم.

اکنون بسیاری اقتصاددانان و عموم مردم پذیرفته‌اند که تئوری اقتصاد شکست خورده است.

من باور دارم که این شکست عمیق‌تر از آنی است که معمولا درک می‌شود. ریشه آن در مبانی اساسی نظریه اقتصاد است. علم اقتصاد سعی کرده که از فیزیک نیوتنی تقلید کند. برای این که بتواند قوانین جهانی و همیشگی عرضه کند که بر واقعیت حاکم باشند.

ولی اقتصاد یک علم انسانی است و بین علوم طبیعی و اجتماعی تفاوت‌های بنیادی وجود دارد. پدیده‌های اجتماعی دارای فعالان متفکری هستند که تصمیمات خود را بر اساس دانش ناکامل می‌گیرند.

این نکته‌ای است که علم اقتصاد سعی کرده به آن بی‌توجه باشد. پدیده‌های طبیعی متشکل از واقعیاتی هستند که به طور مستقل از آنچه مردم می‌گویند رخ می‌دهند. اما بر خلاف آن، علوم اجتماعی دارای فعالان متفکری هست که اراده خودشان را دارند.

مردم تصمیمات خود را نه بر اساس دانش، بلکه بر اساس جهت گیری های ذهنی و نسبتا مغشوش از واقعیت اتخاذ می‌کنند.

علم اقتصاد، که تبدیل به پرنفوذ‌ترین علم اجتماعی شده است سعی کرد تا این نقیصه را برطرف کند. و برای این منظور رویکردی مبنی بر اصول موضوعه مانند هندسه اقلیدسی اتخاذ کرد.

ولی اصول موضوعه اقلیدس بسیار به واقعیت نزدیک هستند. از یک طرف، مردم به دنبال درک موقعیت‌ها هستند. این قوه ادراک است. اما قوه دیگری هم برای اثرگذاری در شرایط وجود دارد که به آن قوه فاعلی یا تغییر‌دهنده می‌گویم. این دو قوه، عوامل فکری ما و موقعیت‌های آنها را در جهات متضاد به هم متصل می‌کنند.

در قوه ادراکی، فرض بر این است که شرایط تعیین‌کننده دیدگاه‌های فرد است. اما در قوه فاعلی این دیدگاه‌های فرد است که قرار است نتیجه را تعیین کند. وقتی هر دوی این قوا همزمان کار کنند با یکدیگر تداخل پیدا می‌کنند.

این دو قوه رابطه‌ای دایروی‌ از حلقه بازخورد را شکل می‌دهند. من به این امر واکنش‌گرایی می‌گویم. در موقعیت واکنشی، دیدگاه‌های فرد نمی‌تواند با واقعیت همساز باشد چون واقعیت چیزی نیست که به طور مستقل از آن وجود داشته باشد. بلکه واقعیت به دیدگاه‌ها و تصمیمات فرد بستگی دارد. تصمیمات نیز به نوبه خود نمی توانند فقط بر اساس دانش باشند. بلکه باید دارای عنصر سوگیری یا گمانه‌زنی درباره آینده باشند، چون آینده مشروط به تصمیمات افراد است.

آینده تا وقتی که اتفاق نیفتد، نمی‌تواند دانسته شود. بایداین ایده را کنار گذاشت که قوانین یا مدل‌هایی با اعتبار عالمگیر می‌توانند آینده را پیشبینی کنند.

در کنار مطالبی که بیان شد، لازم میدانیم چند مقاله مناسب و مفید را به شما معرفی کنیم. شما میتوانید در کنار این ویدئو، مقالات آموزش ارز دیجیتال رایگان، اخبار فارکس، اخبار ارز دیجیتال، آموزش کندل شناسی و آموزش پرایس اکشن را مطالعه کنید.

ارسال دیدگاه

0 دیدگاه